بدون عنوان5
بدون عنوان 5
تا شب به صحبتهاي متفرقه و درد دل و خاطره گويي گذشت.
هنگام صرف شام چندين نوع خورش و غذا هاي گوناگون اصيل ايراني كه من حتي اسم بعضي از آنها را هم نمي دانستم!سر ميز فقط دو نفر بوديم اما به اندازه 20 نفر غذا سرو شده بود.
خورش خلال بادام! خورش فسنجون! و چند نوع هم پلو! و چند نوع كباب و...
ميزبان مرتب سفارش مي كرد !مي دونم مي دونم امير كيهان كه به خورش علاقه داري ميل كن مادر ميل كن! طفلك بچه ام و من مانده بودم و يك دنيا مهر و محبت و لطف و صفا در رفتار و گفتار اين بانوي سالخورده و مهربان.
ضمن تعارف از خواص هر كدام از خورشهاي سنتي و تر كيبات آنها هم صحبت مي كرد! و اينكه هر نوع خورش مختص چه منطقه جغرافيايي از ايران است!
و همه اين ها در كمال متانت و آرامش! بگونه اي كه چنان مشغولم كرد كه متوجه نشدم بيش از 2 ساعت ما سر ميز شام بوده ايم! و بنظرم اين نيز از شگردهاي ايشان بود براي وادار كردن من به خوردن و با لذت خوردن!
بعد از شام وقتي كه هر دو نشسته بوديم به دود كردن سيگار يكباره از من پرسيد راستي امير كيهان شماا منطقه اي (محلي ) به اسم فيليه در خرمشهر آشنا هستي؟
كفتم بله شنيدم كه منظقه اي به اين نام در دهانه اروند رود وجود داره!
برقي از شادي در چشمهاي زيبايش درخشيد و گفت آفرين!اسم واقعي اين رودخانه را گفتي!و ادامه داد متاسفانه بعضي از افراد نا آگاه يك اسم عربي براي اين رودخانه بكار مي برند. در حالي كه بيش از هزار سال پيش ابولقاسم فردوسي در شاهنامه به زيبايي تمام اسم اصلي آن را براي هميشه در حافظه تاريخ ثبت كرده است. و بعد اين بيت از شاهنامه را خواند.
اگر پهلواني نداني زبان
به تازي تو اروند را دجله خوان
و آهي كشيد و گفت آنجا قتلگاه چريكهاي غلامرضا خان ابو قداره والي پشتكوه است كه در جنگي نا برابر در مقابل ناوگان و سپاهيان انگليس در جنگ اول جهاني در مقابل اجانب از اين آب و خاك دفاع كردند و مردانه شهيد شدند.شهدايي كه در هيچ كتاب تاريخ نامي از آنها برده نشده.بله آنها گروهي از چريكهاي كرد بودند كه غلامرضا خان آنها را براي مقابله با اجانب به آنجا برد و همگي شهيد و مجروح شدند و تا آخرين نفس و آخرين نفر جنگيدند آن هم با سلاحهايي بسيار ابتدايي! و انگليسي ها بخاطر همين موضوع از غلامرضا نفرت عجيبي پيدا كردند. گفتم ولي آنجا كه منطقه اي عرب نشين است و تا اقامتگاه و محل حكومت كردها فاصله اش بسيار زياد است.
گفت هميشه اين ايرانيان اصيل بوده اند كه در مقابل تجاوز بيگانه سينه سپر كرده اند بله با وجود بعد مسافت وطن دوستان هميشه در هر كجا كه نياز بوده است حاظر مي شدند و مي شوند.
خاطره اي برايت بگويم!كشوري كه الان عراق ناميده مي شود قبلن و جود نداشت بعد از جنگ عثماني را پاره پاره كردند و يك قسمت از آن هم شد عراق فعلي و حتي مي خواستند والي خوزستان به اسم شيخ خزعل را هم به عنوان پاشاه عراق و خوزستان به تخت بنشانند که داستانش بماند براي بعد.
بسياري از مرزهاي غربي و شمال غربي تا حنوب غربي ايران و حتي شرق ايران به وسيله همين عشاير حفظ شده است .
هنگامي كه مي خواستند مرزهاي غربي ايران و كشور فعلي عراق را ترسيم كنند غلامرضا خان هم جز هيت بود و سفير كبير انگلستان هم همه كاره و در واقع رييس هييت.بسياري از شهرهاي حاشيه مرز فعلي ايران در واقع به قوت شمشير همين عشاير از عثمانيها گرفته شده و به تصرف ايران در آمده بود و مانند نفت شهر و بسياري از مناطق ديگر و هييت مي خواست هر طور شده آنها را به عراق واگذار كند . سفير انگليس هم همه گونه سعي مي كرد و اعمال نفوذ مي كرد كه هر طورشده مقداري از خاك ايران را ضميمه آنها كند.در يك بر خورد جدي كه بين غلامرضا خان و سفير انگليس براي تعيين حدود پيش ميايد سفير با تبختر وغرور مي گويد من نماينده دولت پادشاهي انگليس هستم و كلاهي سيلندري مختص سفرا بر سر داشته گفته است هر گجا كه سايه كلاه من باشد آنجا مرز است.غلامرضا خان كلاه را از سر سفير بر مي دارد و بر زمين مي كوبد و با لگد بر روي آن ميزند و مي گويد هر كجا كه چكمه من باشد آنجا حدود است. و در نهايت آنگونه كه خود مايل است مرز را تعيين حدود مي كند. ومي گويند غلامرضا خان دستور داد در فواصل معيني تمام نوار مرزي را گودالهايي بكنند و در آنها گوني هايي پر از ذغال در زير خاك دفن كرد زيرا مي دانست كه مرور ايام نمي تواند زغال را از بين ببرد و ممكن است روزگاري برسد كه باز هم اختلاف بر سر تعيين مرز پيش بيايد.وي با درايت اين روز را پيش بيني كرده بود و هنوز هستند كساني كه دقيقن مي دانند كه مرزها كجا هستند و محل دقيق زغالهاي دفن شده را مي دانند.
بنظر مي رسيد اين بانوي سالخورده در بيان خاطرات خستگي ناپذير است .با اين وجود احساس كرد كه من خسته شده ام.
شب به خير گفت و بقيه حكايت را براي شبهاي بعد گذاشت.
---------------------------------------------
پ.ن:پهلواني =منظور زبان پهلوي ست
پ.ن2:تازي در زبان پارسي به معناي سگ شكاري ست و ايرانيان به طعنه اعراب را تازي خطاب مي كرده اند.
پ.ن:فيلي طايفه اي از كردهاي پشتكوه (ايلام ) هستند كه در زمان واليان پشتكوه جز چريكهاي آنها بودند و هنوز هم چنين طايفه اي در منطقه مهران و دهلران وجود دارد