بدون عنوان 6
بدون عنوان 6
مدتي كه ميهمان بانوي مهربان بودم را بايد جز بهترين مرخصي و استراحت خودم بعد از سالها قلمداد كنم!تقريبن هيچگونه دغدغه اي نداشتم.اصلن هر گونه فكري را از سر بدر كردم!
با پدر نيز تماس گرفتم و اينكه خدمت رسيده ام و دسنورش را اجرا كردم و اگر دستور ديگري هست به ديده منت.ايشان هم گفت لطفن تا حد ممكن در كنار ش باش و اگر بتواني چند روز بيشتر بماني من نيز خوشحالتر خواهم شد و با آهنگي از قدر داني در كلام كه هيچ وقت از پدر سراغ نداشتم.
به هر حال صبح هيچ زنگ ساعتي مرا از خواب بيدار نمي كرد و هر زمان بيدار شدنم در اختيار خودم بود.
صبحانه را ساعت 10-11 صبح صرف مي كرديم و ناهار 3-4 عصر و شام نيز هر وقت كه مايل بوديم.
بنظرم آهنگ زندگي قانونمند بانوي مهربان را نيز دستخوش بي قانوني كرده بودم.
همراه با احمد آقا نزديك ظهر گشتي در شهر زديم!اما بيشتر مايل بودم كه پاي درد دل و خاطرات بانوي مهربان باشم تا گشت و گذار كه هميشه مورد علاقه من بوده و هست.اما فكر مي كردم شايد ديگر هيچوقت فرصت هم صحبتي با ايشان برايم پيش نيايد و بايد غنيمت مي شمردم.
هميشه مرتب و منظم بود با چهره اي بشاش و نگاهي نافض و لباسي اشرافي .
امير كيهان فكر مي كنم هم صحبتي با زني سالخورده مثل من برايت ملالت بار باشه .تو از نظر روحيه بيشتر به مرحوم مهران خان رفته اي و بيشتر علاقمند با هم نشيني و مصاحبت با زيبا رويان.اما اين چند روز را هم هر طور كه شده تحمل كن.
و من سرم را پايين مي انداختم و مي گفتم خوب افتضاي جواني بود من الان ديگر مردي ميانسال و عيالوارم!
لبخند شيطنت آميزي مي زد و عشوه اي كه از وي بعيد مي نمود!
همه تان را مي شناسم.فقط در بين مردان خانواده تنها كسي كه پايبند بود و هست پدرت امير حسين خان است. زندگي اش را وقف توو امير مهران كرد .اما هيچكدام از شما قدر ندانستيد.
و آهي كشيد و گفت همه مثل تخم خاك شير در اكناف دنيا پراكنده شديد با يه تند باد بلا.
خوب امير كيهان كمي از خودت بگو؟
عرض كردم از چي بگم؟بنظرم شما همه چي را در مورد من مي داني ؟
گفت بله اما دوست دارم از زبان خودت بشنوم.مدت زيادي ست كه ايران هستي .چقدر خوشحال شدم وقتي كه فهميدم در ايران هستي و داري خدمت مي كني!
گفتم راستش من در هر جايي از جهان مي تونم كار كنم و شايد در آمد بيشتر و امكانات بيشتر هم داشته باشم در آنجا ها اما نمي دانم چرا ماندگار شدم .من براي 5 سال قرار بود اينجا بمانم اما الان نزديك به 8 سال است كه پايبند شدم.
گفت:آفرين همين است.يادت باشد كار كردن تو(تاكيد بر تو جونكه هميشه شما خطاب مي كرد) در ايران نبايد براي در آمد باشد و به عنوان شغل بلكه افتخاري بايد باشد براي تو خدمت به وطنت!
گفتم واقعيت اين است كه من در طول عمرم فقط يك بار احساس افتخار كردم به وطن اصلي ام ايران. فكر مي كنم در سال 1380 بود با پاسپورت ايراني ام مسافرتي داشتم .از خيل انبوه مسافران غیرایرانی مرا جدا كردند و و بدون بازرسي و تشريفات معمول از يك كانتر ديگري وارد ترمينال شدم و با احترام خاص وقتي كه علت را پرسيدم گفتند كه شما ايراني هستي و ديپلمات.!! گفتم ولي من يك نفر آدم عادي هستم و و پاسپورت سياسي(ديلماتيك)ندارم!
كه جواب دادند همه ايراني ها براي ما در حكم ديپلمات هستند.و اين زماني بود كه تا قبل از آن بسيار بد با مسافران ايراني بر خورد مي شد و متاسفانه الان نيز دوباره همان بر خوردهاي بد شروع شده است.
آهي كشيد و گفت بله در گذشته پاسپورت ايراني ارج و قربي فراوان در جهان داشت و بسياري از كشورها بدون ويزا ايرانيان را مي پذيرفتند و علت آن نيز سياستهاي حكومت شاهنشاهي بود.به همه كشورهاي جهان اعلام شده بود كه دولت ايران تا 3 مليون دلار هزينه و خسارتي كه هر ايراني در كشور ميزبان بوجود آورد را پرداخت مي كند و اين بود كه بجز كشورهاي سوسياليستي همه كشورهاي ديگر جهان مقدم ايرانيان را گرامي مي داشتند و البته از قبل آن هم پولهاي هنگفتي خيلي ها به جيب مي زدند.نيس فرانسه را بخاطر بياور ويلاهاي ايرانيان از گرانترين و زيبا ترين ويلاهاي موجود در فرانسه و يا كنار درياچه لو مان سويس و يا همين لس آنجلس و....بگذريم باز هم كه من پر چانگي كردم.
ادامه