عمه جان!  من هیچ وقت عمه واقعی نداشتم.تمام زنهای فامیل پدری را عمه صدا می کنم هنوز هم ....
در طایفه ما هر وقت که ببینندم دست در گردن می اندازند و پیشانی ام را می بوسند و من نیز گاهی دستشان
جوان و پیر هم ندارد.و با وجودی که اغلب هم متشرع هستند اما در اینگونه موارد مثل اینکه من نا محرم نیستم.
دست در گردن امیر کیهان انداختی؟مادری به دخترش! پسر عمویت است زود باش!!!
و معنی اش این است که بایستی پیشانی من را ببوسد و یا گردنم و من نیز دست ایشان را اگر چه دخترکی جوان باشد.
خوب...رسم ما اینگونه است! نمی دانم اگر خواهر ی داشتم و اینگونه گردن یکی از بستگان را می بوسید چه واکنشی نشان می دادم:خنده::خنده::خنده:
بگذریم:
دور از جان شما کمی تا قسمتی بیماری کهنه گذشته دوبار ه اذیتمان کرد مداوا و معالجه و توصیه دکتر مثل همیشه...سیگار نکش ..مش.ر نخور... از کوه با لا نرو..دارو هات ر ا سر وقت بخور در غیر این صورت خیلی دوام نخواهی آورد؟

من:دکتر جان خیلی یعنی چقدر؟

دکتر:کمتر از پنج سال!!

من: قاه قاه قاه !! پنج سال؟!!!این که خیلیه! دکتر کی می تونه یک سال یا حتا یک ماه تضمین کنه زندگی را!!

می دانی چند سال پیش هم همین حرف را زدی؟پانزده سال پیش!

و من هم سیگار کشیدم  هم مش.. خوردم .. هم ...به وفور و هم از کوه بالا رفتم!

هنوز هم زنده ام اما دکتر عضدی عزیزم که همیشه و یار  همراهم بود صحیح و سلامت و سر و مر و گنده  نه سیگار و نه ... و نه.... یه زندگی بسیار متعادل داشت! و الان زیر خروار ها خاک آرمیده است.

 دکتر جان من نگران مردن نیستم نگران این هستم که از باقی مانده عمر خوب استفاده نکنم.

کیفت زندگی بنظر من از کمیت آن بسیار ارزشمند تر است.آری دکتر جان.من هنوز هم زنده ام  با وجودی که توصیه های شما را هیچ وقت کامل اجرا نکردم.

در این مدت چقدر عمه های دور و عمو های دور(تمام فامیل پدری عمه و عمو محسوب می شوند) به دیدنم آمدند.بعضی را اصلن نمی شناختم اما پدر به اسم و رسم همه را می شناخت اسم پدر و پدر بزرگشان را هم می دانست. و سعی می کرد به نوعی به من هم یاد آوری کند که بشناسم ....

به هر حال حس خوبی بود!